از یک چاه خشک نمیتوان آب بیرون آورد، اگر خشم در تو نباشد هرگز کسی قادر نیست آنرا در تو آشکار کند ...
XXXxxxXXXxxxXXXxxxXXX
xxxXXXxxx
در گذشته و آینده غرق نباش. اگر در حال باشی، آنگاه ذهن قادر به فکر کردن و حرکت کردن نیست، آنگاه ذهن باز میایستد. آگاه باش که تمام تلاش مراقبه این است ...
XXXxxxXXXxxxXXXxxxXXX
xxxXXXxxx
آنگاه که بپذیری هرآنچه که زشت است از آن توست و تو آنهایی، همانگونه که هر چیز زیبا از آن توست و تو آنهایی، فقط آن هنگام قادر به رشد و تصفیه شدن خواهی بود ...
XXXxxxXXXxxxXXXxxxXXX
xxxXXXxxx
اگر هر عملی را با هوشیاری کامل انجام دهی، حتی غذا خوردن، راه رفتن، دیدن، حرف زدن و ... آنگاه دیگر ذهنی نداری، زیرا تمام هوشیاری تو متوجه عمل هوشیارانه توست ...
XXXxxxXXXxxxXXXxxxXXXxxxXXXxxxXXXxxxXXXxxxXXX
XXXxxxXXXxxxXXXxxxXXXxxxXXXxxxXXXxxxXXXxxxXXX
نظم در دنیا موروثی و فطری است، وقتی بکوشی ایجاد نظم کنی، بی نظمی خواهی آفرید، چنانچه رشد کردن امری ساده و طبیعی است و به هیچ نظم تحمیلی نیاز ندارد ...
XXXxxxXXXxxxXXXxxxXXX
xxxXXXxxx
هوشیار باش، به افکارت خوب و بد اطلاق نکن. تو ناظری نه قضاوت کننده. پس کوشش نکن که زندگی را تقسیم کنی، تقسیم آن به دو بخش خوب و بد ناخالصی ایجاد میکند ...
XXXxxxXXXxxxXXXxxxXXX
xxxXXXxxx
تعریف نکن، تعریف ها تولید آشوب میکنند. زیرا تعریف کردن یعنی تقسیم کردن. اگر تقسیم کنی جدایی آفریدهای، دوگانگی درست کردهای و بدان که هستی یگانه است ...
XXXxxxXXXxxxXXXxxxXXX
xxxXXXxxx
ذهن سرشار از قوانین و مقررات است، قوانینی که اصیل نیستند و جامعه بر آن تحمیل کرده. بنابراین برای زیستن اصیل، معصومیت کافی است. معصومیت والاتر از هر قانون و انضباط تحمیلی است ...
XXXxxxXXXxxxXXXxxxXXX
xxxXXXxxx
حقیقت قابل جستجو نیست، زیرا اگر جستجو کنی آنگاه لحظه حال را از دست دادهای. حقیقت را نمیتوان جستجو کرد، اما میتوان یافت. در طلب نباش، از دست خواهی داد، پس طلب نکن و به دست آر ...
XXXxxxXXXxxxXXXxxxXXX
xxxXXXxxx
اگر زمانی که خشمگین میشوی، خود را چنان در خشم رها سازی که <<خشم>> شوی نه <<خشمگین>> و آنگاه که از خشم و آتش به تلاطم افتادی و ناگهان به آن آگاه شدی، خواهی دانست که خشم چه اندازه رفتاری مضحک است، میتوانی به خودت بخندی، زیرا به فراسوی خودت رفتهای و دیگر هرگز خشم قادر نیست بر تو تسلط یابد ...